گل پسرم امیر مهدیگل پسرم امیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

شکلات مامانی وباباش♥

تولد سه ماهگی وغیبت یک هفته ای

سلام وصد سلام به همه مامانایی که لطف میکنن وبه ما سر میزنن ویه سلام پر از بوسه های طلایی به شکلات مامانی اول یه معذرت خواهی بخاطر اینکه اینترنتمون قطع بود و نتونستم وبت رو اپ کنم ویه تبریک به وسعت اسمانهای پراز ستاره برا نفسم واسه تولد سه ماهگیت     اخر هفته هفته ای پیش عروسی پسر عمو حجت بود که باروز تولد مامانی یکی بود بخاطر همین چند روز زودتر جشن گرفتیم وبراشام رفتیم بیرون که پسمل مامانی این اولین بارت بود که میرفتی رستوران البته این عروسی هم که گذشت اولین عروسی بود که تودعوت داشتی   ماشاا... عروسی ام زیاد شده چون تا آخر هفته عروسی دعوتیم ولی گل پسرم تو سرما خوردی و عروسی هاهم بهمون خوش نمیگذره...
23 شهريور 1390

رانندگی تو باغ

سلام به دردونه ی مامانیییییییی امروز عمه جونت واسه نهار دعوتمون کرده بود باغ علاوه بر ما خانواده ی عمو جونتم دعوت بودن خدائیش خیلی بهمون خوش گذشت توهم مثل همیشه پسر خوبی بودی و مامانی رو اذیت نکردی تازه داداش عمو حمید با ماشین سنگین اومده بود واسه همین مامانی  از عمو خواست تا از تو توی ماشین چند تا عکس بندازه که تو ام حسابی ژس راننده هارو گرفتی که اولین بار بود پشت رل نشستی  خدا به خیرکنه که اولیش رو با ماشین سنگین شروع کردی خلاصه تا عصری اونجا بودیم و دم غروب اومدیم خونه الانم جنابعالی تو بغل مامانی داری لالا میکنی ...
12 شهريور 1390

عکس شکلات

سلام مامانی ببخشید من همیشه تو نوشتن خاطراتت یه روز عقبم این هم عکسای نازت حموم رفتند خواب بعداز حمام باغ-تاریک دره شرمنده مامانی عکس های خودت تو باغ آپلود نشد ...
10 شهريور 1390

اولین عید

گل پسر مامان سلامممممممم جیگر طلا ی مامانی عیدت مباررررررررررررک عسل مامانی دیروز خیلی کارداشتم آخه شب عید بود و قرار بودواسه شب برا بابابزرگ اینا مهمون بیاد بخاطر همین صبح بعداز اینکه از خواب بیدار شدی بردمت حموم تاحسابی خوشگل وخوشتیپ بشی بعداز حمام کردن خیلی ارام خوابیدی منم از ترس اینکه خدای نکرده سردت بشه حسابی پوشوندمت اخه دیروز یه خورده سرد بود ماشاا... تا ظهری خوابیدی ونزدیکی های عصر رفتیم بالا خونه بابابزرگ خلاصه بعداز شام مهمونامون اومدن بعداز رفتن مهمونا رفتیم خونه خانوم جون اخه حاجی جون بعداز افطار حالش بد شد نتونست بیاد به هر حال وقتی رفتیم خونه ای خانوم جون همه ای دایی هات اونجا بود ن که بعداز کلی خندیدن و عکس انداختن ...
9 شهريور 1390

کشف تازه

عزیز دل مامانی سلام  امروز یه کشف تازه داشتی.  ماشاا...روز به روزداری کنجکاوتر وباهوشتر میشی کشف امروزتم نگاه کردن باتعجب زیاد وبایک عالمه سوال به دستهای مشت کردت بود که با تکون دادن دستات چشمای نازت هم پی نگاه کردن به دستات بود تازه علاوه بر اون به برنامه های تلویزیون هم  علاقه مند شدی چون هروقت تلویزیون روشن باشه تویکی از بیننده هاشی بااین حال منم چندتاعکس در حین نگاه کردن به دستات ازت انداختم که آخرش کلافه شدی و گریه کردی شایدم چون در حین اکتشاف مزاحمت شدم ناراحت شدی به هر حال امیدوارم تواکتشافت به جاهای خوبی برسی نفسسسسسسسسسسم   ...
7 شهريور 1390
1